Friday, September 14, 2012

مهمترین مسئله در آذربایجان


داشتم وبلاگ تولدی دوباره را می خواندم از خانم دکتر مهندس کشمیر و هر چه خواستم با این آقا حالی کنم که چه اشکالی داره که به این روز افتادی ، از نو شروع کن و خوشحال باش ! اما نمی فهمه ! جالب اینجاست که طرف هنوزم فکر می کنه اگه این دنیایش خراب شد در عوض تو اون دنیا حال می کنه !
دکی جون دوباره بی راهه رفتی . الآن مهمترین مسئله فیلم کوتاه و آماتوری هست که به پیغمبر چیز گفته ! البته هیچ کس نمی دونه چی گفته اما به هر حال اونایی که از ما بهترون هستند و به جای ما فکر می کنند ، می گویند که این مهمتره و تو هم باید بری بیرون و حلق خودتو پاره کنی و اعتراض کنی به نمی دونم چی چی

Wednesday, September 12, 2012

قسمت چهارم تجدد در ایران


همانطور که در قسمتهای قبلی عرض کردم ، دوران جدید ایران در دارالسلطنه تبریز توسط قائم مقام فراهانی و شاگردش عباس میرزا شروع شد و به دنبال آن نظم میرزا تقی خانی بوجود می آید اما با قتل میرزا تقی خان امیر کبیر ، نظم میرزا تقی خانی تعطیل می شود . از آن پس به تدریج از درون حاکمیت رجال اصلاح طلب بیرون رفته و به غرب مهاجرت می کنند و بدین ترتیب شکاف میان پاسداران سنت قدمایی و روشنفکران تجددخواه ژرفای بیشتری پیدا می کند . این شکاف درست بر خلاف تاریخ اندیشه در غرب بوده که تجدد و تفکر مدرن فرآورده جدال و برخورد اندیشه قدما و متاخرین بوده . یعنی در ایران شرایطی حاکم بود که پاسداران سنت قدمایی دیری بود که از میدان جدال فکری غایب بودند و متاخرین در میدانی گام می گذاشتند که حریفی در برابر آنان قرار نداشت . از آنجایی که جدالی در نگرفت ، هر یک از حریفان با پیروزی از میدان بیرون آمدند . .
به دنبال جنگ ایران و روس به قول دکتر سید جواد طباطبایی همزمانی امور نا همزان بوجود آمد . دو نظام آموزشی و تولید دانش ، در کنار هم و بی اعتنا به یکدگر ، از قلمرو خاص خود دفاع می کردند . !
منظورم از این گفته ها این است که نهاد های آموزشی مثل دارالفنون بوجود آمد اما این نهاد های جدید بیشتر ناظر بر آموزش فرآورده   های عملی آن بودند و مبانی نظری پشتوانه آن را مورد بحث قرار نمی دادند یا شاید اصلا متوجه مبانی نظری زیر بنای
آن نشده بودند .  هواداران سنت قدمایی که حوزه علمیه تبلور بالفعل آن بود ، نظر به مبانی حکمت قدیم داشتند و به صورت تکرار  مکررات همان اندیشه های قدیم را آموزش و مورد بحث قرار می دادند بدون اینکه بدانند و یا توجهی داشته باشند که افکار جدیدی بوجود آمده اند که می بایست در مقابل آنها و سوالات بوجود آمده از درون آنها ، جواب داده شود و حد اقل بر مبنای  . همان منطق .ارستویی که بلد بودند به جدال با آن بلند شوند
 ،  پس بدین ترتیب دو نظام آموزشی و تولید دانش بی اعتنا بهم فقط کار خود را می کردند و عدم برخورد و تضارب افکار
  هیچ نیتجه ای نداد. در صورتی که در غرب این برخورد اندیشه های قدیم و جدید و یا بهتر بگوییم قدیم و متاخر باعث ایجاد فکر جدید شد . تنها موقعی  طرفداران سنت قدیم بر آشفته شدند که رقیبی به نام دبستان توسط رشدیه بوجود آمد و بهترین راه حل را در پاک کردن مسئله یعنی نابود کردن آن دیدند !
بازم دکی جون سرتونو درد آورد
اجالتا زت زیاد
دکی جون  


قسمت سوم تجدد در ایران

تا کنون متوجه شدیم که شروع فکر و اندیشه مدرن در ایران نه از مسیر صحیح خود یعنی انتقال سنت ایرانی به توسط برخورد عقاید و اندیشه ها تا ایجاد تجدد . بلکه از مسیر سفرنامه نویسی جلوه های ظاهری تجدد همچون نظم و پیشرفت های شگفت انگیز اروپا شروع شد .
دگرگونیهایی که در اروپا پیدا شد ، یکی از استوار ترین پایه های اندیشه تجدد بود . رمان و نمایشنامه نویسی  در کشورهای اروپایی مکان تکوین ذهنیت انسان دوران جدید بود .توضیح شکل گیری بسیاری از هنرهای جدید و حتی تکوین وجوهی از اندیشه جدید بدون ارجاع به رمان امکانپذیر نیست و به این اعتبار بدیهی است که نمایشنامه نویسی و ترجمه رمان اروپایی می توانست تحولی اساسی در ذهن ایرانی و زبان فارسی ایجاد کند .
برای مطالعه بیشتر و عمیقتر مسائل گفته شده توصیه می کنم به نوشته های آقای دکتر سید جواد طباطبائی و دکتر ماشاالله آجودانی مراجعه کنید .
دوره ای که پس از رکود و  فترت هزار ساله شروع شده بود ، خصوصا از نیمه دوم عصر ناصری باعث زمینه انقلابی ژرف در ذهن ایرانیان شد ونویسندگان این دوره پیشگامان تجدد خواهی شدند .
اندیشه غربی با تفکر سنتی ایران تمایز بنیادی دارد و نمی توان اندیشه جدید را در قالب زبان فارسی ریخت که  زبان مفاهیم و اندیشه مفهومی نیست . در غرب رمان همچون مکان زایش ذهن و زبان جدید بود و هیچ یک از نمودهای فرهنگ و تمدن اروپایی به اندازه رمان سهمی در تکوین ذهن و زبان جدید نداشته است .
نثر فارسی ، زبان اندرز نامه نویسی و معرفت و حکمت بود که بر حسب معمول از آن به ادب تعبیر شده است . در زبان فارسی آنچه با احساسات و عواطف عالی انسانی و زیبایی شناسی سروکار دارد به زبان شعر نوشته شده . می توان گفت که تاریخ ادبیات فارسی در واقع تاریخ شعر است در حالی که زبان اروپایی در دوره جدید زبان رمان بود و از این حیث شعر در تاریخ این زبانها همان جایگاهی را ندارد که در زبان فارسی پیدا کرده است .
همه تفاوتهایی که در زبان و ادبیات این دو فرهنگ وجود داشت نتوانست مانع ترجمه رمانهای اروپایی شود هر چند خیلی از مفاهیم جدید کلمه ای در زبان ما نداشتند اما این نویسندگان سعی در پیدا کردن کلمات مناسب می کردند . در واقع مشکل از همینجا آغاز شد چرا که وقتی به قول دکتر آجودانی به جای آزادی کلمه حریت گذاشته شود باعث بی راهه رفتن ذهن ایرانی می شود .
آخوندزاده رساله ای در همین مورد نوشت و در آن توضیح داد که این کار امکان ندارد و فقط باعث انحراف ذهن می شود و علاج را در تغییر حروف الفبا به لاتین می دید تا بشود مفاهیم جدید در درون حاملان اصلی آن به ایران و کلا به کشور های اسلامی برسد اما متاسفانه حتی اکنون نیز پس از صد و سی سال هنوز نوشته های او ممنوع الچاپ است .
از دیگر چیز هایی که باعث ورود تجدد شد رساله هایی بود که خطاب به دست اندرکاران نوشته شد تا بدینوسیله با ایجاد اصلاحات مملکت را در مسیر درست و پیشرفت بیاندازند . می شود گفت که اینگونه رساله ها جای اندرزنامه و سیاست نامه نویسی را که دیگر جایی در این مرحله تاریخی نداشت را گرفت . رساله مجدیه اثر مجدالملک به عنوان یکی از نخستین اصلاح طلبان جدید ایران و رساله او در تدوین نظریه اصلاح طلبی و نقادی او از وضع موجود با تکیه بر اندیشه سیاسی جدید جایگاه ویژه ای در اینگونه رساله ها دارد . از دیگر رساله ها می توان یک کلمه اثر مستشارالدوله را معرفی کرد .
باقی داستان برای روزی دگر
خوش باشید
دکی جون  

قسمت دونم تجدد در ایران

!انگار سرنوشت اصلاحات همیشه همین بوده ! حالا بعد از صد و پنجاه سال به چشم دیدیم ،دیگه  وای به حال اونا !
از بد روزگار این ملت بدبخت و بدشانس عباس میرزا در سن هفده سالگی می میرد و قائم مقام هم مثل هر اصلاح طلب دیگری که سراغ داریم سرش را به باد داد و این ارث منحوس رو به فرزندان خود نیز داد و اونها هم سرشونو در راه اصلاح این مملکت به باد دادند
   برای همینه که با وجود آگاهی نو آئینی که در ذهن ایرانیان پیدا شد حرکت چندانی در جامعه بوجود نیامد و در دوره ناصری بود که رخنه در ارکان نظام خودکامه ایران افتاد و خودکامگی موضوع تاملات نظری قرار گرفت .
خودکامگی و سلطنت مطلقه تا آن موقع تنهاروشی  بود که ایرانیان می شناختند . علت بوجود آمدن و حاکم شدن چنین سنتی ریشه در تفکر و اندیشه حاکم در اذهان نخبگان و فیلسوفان از زمان فارابی به بعد داره که خود این موضوع نیاز به بحث و بررسی عمیق داره که بعدا می بایست به طور مبسوط بحث بشه تا بفهمیم راه را از کجا اشتباه رفتیم و بتوانیم با تکیه بر اندیشه صحیح ایرانی تجدد خودمان را بنا کنیم. .
اگر چه تا تشکیل دارالسلطنه تبریز ، ادبیات ایران سده ها در رکود بود اما به دنبال شکست ایران از روسیه آگاهی در وجود آن بساط کهنه بوجود آمد و آهسته آهسته نیاز به طرحی نو در اذهان ایرانیان ظاهر شد اما میراث زرین ادب کهن از رودکی تا حافظ چنان به شالوده ایران تبدیل شده بود که جدایی از آن امکان پذیر نبود . اما برای اولین بار اتفاقی افتاد و آن مسافرت و هجرت نخبگان به اروپا بود . این افراد به هر دلیلی که به غرب می رفتند با مشاهده پیشرفتهای چشمگیر آنجا ، مبهوت می شدند و داستان این شگفتیها را به صورت سفرنامه منتشر کردند . در واقع سفرنامه نویسان به حاملان مفاهیم جدید تبدیل شدند و و مفاهیم جدید نه از تحول اندیشه سنتی ( مسیری که غرب برای رسیدن به تفکر و اندیشه مدرن  طی کرد ) بلکه از راه تجربه ظاهر تجدد اروپایی و از راه کوشش بزای بیان نمودهای تجدد اروپایی به ایران وارد شد
در سفرنامه های رجال ایران به فرنگستان کژ فهمی زیادی در در مفاهیم مدرن وجود داشت . یکی از آن مفاهیم آزادی بود .
آزادی در فرنگستان مبتنی بر نظام نویی از اندیشه بود که با آغاز دوران جدید نهاد های خود را در کشورهای اروپایی ایجاد کرده بود . بی توجهی به مبانی این اندیشه و نهاد های آن ، مانعی بزرگ در راه فهم معنای آزادی بود . رجال ایرانی با باور ها و عصبیت های خود به فرنگ می رفتند و وقتی با اندیشه و نظام آنچنان پیچیده ای روبرو می شدند ، در فهم معنای آن در می ماندند. در نتیجه در سفرنامه های آنها ، نظام جمهوری با هرج و مرج و فتنه یکی تلقی می شد و آزادی را از ثمرات منحوس جمهوری خواهی می دانستند . همانطور که اکنون به گذشته نگاه می کنیم راه دراز و سختی که تجدد از دوره ناصری تا کنون رفته نشان می دهد که چه راه سختی در پیش روی ماست
البته پیدایش و پیشرفت تجدد فقط توسط سفرنامه ها نبوده و عوامل دیگری هم پا به پای هم در این کارزار تجدد و سنت می جنگیدند که یکی دیگر از آنها تحول ادبیات و بوجود آمدن رمان و نهضت ترجمه بود که حالا خستمه و میخام برم بخوابم و شرمنده که یهو خودمونی شدم
زت زیاد
دکی جون  .   

قصه تجدد در ایران

خیلی از روزها می شه که به ته خط می رسم . از اینکه ایرونیم ننگم می شه و مرگ برام عروسیمه . و دائم از خودم می پرسم چرا ؟ چرا عاقبتمون به اینجا رسید . لابد لیاقت بهترشو نداشتیم ! نمی دونم اما مرتب سوالهای زیادی به مغزم هجوم میاره که همه بی جواب موندند . اما همینو به فال نیک می گیرم چرا که پایه و اساس گام نهادن در مسیر تجدد همین سوال کردنه . در واقع این سواله درسته که ما رو در مسیر صحیح مدرن شدن قرار می ده .
اولین سوال : آقا این مدرنیسم چیه که دم و دقیقه اسمشو میاری ؟ پایه و اساس تفکر جدید چطور می تونه مارو از این فلاکت نجات بده ؟ حالا مگه سنت چه عیبی داره که باید دست به دامن افکار مدرن بشیم ؟ خوب مگه نمی شه با سنت خودمون خوشبخت باشیم ؟ اصلا سنت چیه ؟
میدونین اولین سوال رو کی و چه کسی کرد که ما یعنی ایرون قدم به تجدد و افکار مدرن گذاشت ؟
آخه ما که از همه دنیا سر بودیم چطور شد که از همه عقب افتادیم و شدیم جهان سومی و خاک تو سر که نه می تونیم چیزی از خودمون بسازیم و نه می تونیم چیزی از خودمون اندیشه کنیم ؟
اولین قدمو عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه قاجار با سوالی برداشت . عباس میرزا پس از شکست فاجعه بار ایران از روس و تحمیل قرداد گلستان و ترکمانچای  به فرستاده ناپلئون گفت:
چه قدرتی اینچنین شما را بر ما برتری داده است ؟ سبب پیشرفتهای شما و ضعف همیشگی ما چیست ؟ شما با فن فرمانروایی ، فن پیروزی و هنر به کار گیری همه توانایی های انسانی آشنایی دارید ، در حالی که ما در جهلی شرمناک محکوم به زندگی گیاهی هستیم و کمتر به آینده می اندیشیم .آیا قابلیت سکونت و باروری و ثروت خاک مشرقزمین از اروپای شما کمتر است ؟ آیا شعاعهای آفتاب ، که پیش از آن که به شما برسد ، نخست ، بر روی کشور ما می افکند ، خیر کمتری به ما می رساند تا آنگاه که بالای سر شما قرار دارد ؟ آیا اراده آفریدگار نیکی ده ، که مائده های گوناگونی خلق کرده است ، بر این قرار گرفته است که لطفش به شما بیش از ما شامل شود ؟ من که چنین گمان نمی کنم !
در این گفته ها ژرفای بحرانی که در وجدان نخبگان در دارالسلطنه تبریز ، ایجاد شده بود ، را می توان  دریافت . شکست ایرا ن از روس نخستین شکست فاجعه بار ایران نبود. افتادن تبریز به دست عثمانی و فروپاشی ایران بدست افغان ها و ... اما در این شکست یعنی شکست ایران از روس بود که باعث ایجاد سوال شد . این سوال بود که باعث ایجاد بحران در وجدان ایرانی ( البته بهتره بگوییم نخبگان ایرانی ) شد و آستانه دوران جدید ایران شد
در 1213 که دارالسلطنه تبریز تاسیس شد ، عباس میرزا ده ساله بود و برای همین ، کارها با تدبیر میرزا عیسی ملقب به قائم مقام و معروف به میرزا بزرگ انجام می شد . فتحعلی شاه ، عباس میرزا را به قائم مقام سپرده بود تا هم پیشکار او باشد و هم در تعلیم و تربیت او بکوشد . اونه تنها ولیعهد را بلکه دو پسر خودش را تربیت کرد و برخی از اطرافیان خود را برای تحصیل به انگلستان فرستاد و برای نخستین بار اصلاحاتی را در ایالت آذربایجان ایجاد کرد .
منشعات قائم مقام : من بعد بساط کهنه برچینید و طرح نو در اندازید.
  و از اینجا بود که تفکر مدرن با برچیدن بساط کهنه و در آنداختن طرح نو در اذهان نخبگان و به طبع آن در وجدان ایرانی بوجود آمد
باقی قصه تجدد بماند برای شبی دیگر
چاکر شما
دکی جون   

آخه من چکاره ام

باور کنید هیچ علاقه ای به پزشکی ندارم . پدرم پزشک بود ، شوهر خواهرم پزشک بود و مادرم هم دیوانه پزشکها به طوری که فقط با دکتر جماعت رفت و آمد داشتیم . وقت کنکور فکر می کردم یا آدم پزشکی قبول می شه یا دیگه هیچ کار بدرد بخور دیگه ای پیدا نمی شه !! خوب از یه بچه 18 ساله چه انتظاری دارید ؟! زدم پزشکی و وارد دانشگاه شیراز شدم . فکر می کردم دانشگاه هم مثل دبیرستانه و تعریفهایی که پدر و دوستانش از دوران خودشون می کردند، منو حسابی به اشتباه انداخت . روز اول که وارد شدم  مثل دبیرستان شروع به شلوغ بازی و شوخی کردم اما دیری نپایید که متوجه تفاوت دانشگاه با دبیرستان و همچنین با دوران زمان شاه شدم . همه همکلاسی ها در حال قیف بودند و به مرور منو سرکوب کردند . از طرفی انجمن اسلامی فشار می آورد که مبادا اسلام به خطر بیافته و همه اینا باعث تنفر من از دانشگاه و خصوصا از رشته پزشکی شد .
به مرورمتوجه شدم در زندگی چیزهای دیگری هم هست و با مطالعه زیاد در تاریخ و تاریخ اندیشه و فلسفه و دین شروع به نوشتن کردم . این بود که دکی جون شد نویسنده ! هر گاه چیزی می نویسم ، به نظر خودم موضوعی بسیار جالبه اما وقتی تمام می شه و خودم اونو می خونم متوجه بی استعدادیه خودم می شم و نوشته را به گوشه ای می اندازم .
 

Saturday, September 8, 2012

فردا صبح مدون بازآموزی برای پزشکان است که برای سه روز دایر است و البته 15 امتیاز داره که برای تمدید پروانه مطب لازم است .بنا شده اسم یکی از همکارانم را هم بنویسم برای همین مهرشو گرفتم تا جای او نام نویسی کنم !
می بینی ، تو این مملکت همه چیز ظاهر سازی و روی کاغذه . شاید شما بگوئید خوب تو این طور نباش
خوب منم برای همین این وبلاگو راه انداختم تا بهتون بگم که والله به خدا آقا ما همین طور بودیم . سعی می کردم بر روی اصول انسانی و بدون دروغ و ریا زندگی کنم . سرانجامم چی شد ؟ همه گفتند این دکی جونم خیلی هالو تشریف دارند
خوب دکی جون عوض این حرفا که دوزار نمی ارزه می تونستی بری پشت سر آقا نماز بخونی . حالا اگه بلدم نیستی مشکلی نیست . مثل باقیه اداشو در بیار . یه سنگ داغ کن بزار رو پیشونیت و دائم ذوب بشو تو ولایت . اونوقت ببین چطور خزانه غیب الهی بروت باز می شه .
آخه دکی جون چرا این همه می نالی ؟ اگه پول می خواهی خرجش یه ریشه و یه دستمال یزدیه
حالا تا بعد
زت زیاد
دکی جون